اسم تو هم مثل خودت قشنگه
از کدوم دبیرستان دیپلم گرفتی؟-
هدی واي !خدا جون!حتما شاگرد اول کنکور شدي
نه چهارم☺️☺️
راست میگی؟!!پس حتما باید با من دوست شی!بیا اینجا ها رو بهت نشون بدم
مگه اینجا ها رو بلدي؟
نه،اما حاال که دو تا شدیم میریم یاد میگیریم
دو تایی زدیم زیر خنده،داشتیم می خندیدیم که گیتام از در دانشگاه اومد تو البته اون موقع هنوز نمیشناختیمش . اومده بود »
و واستاده بود تو سالن و هی این ور رو نگاه می کرد ، مثل خود من تا چشمش به ما افتاد که داریم می خندیم ، اونم خندید و اومد جلومون و گفت
((!خوش به حالتون که دارین می خندین! منکه الان نزدیکه بزنم زیر گریه
دوباره ماها زدیم زیر خنده که اونم شروع کرد به خندیدن و با هم آشنا شدیم و سه تایی راه افتادیم که به قول ژاله فوضولی
کنیم و به همه جا سرك بکشیم
از در دانشکده اومدیم بیرون و پیچیدیم به سمت راست که
پر شمشاد بود یه خرده که
رفتیم که ژاله گفت بچه ها! اونجا رو!
اسم تو هم مثل خودت قشنگه
از کدوم دبیرستان دیپلم گرفتی؟-
هدی واي !خدا جون!حتما شاگرد اول کنکور شدي
نه چهارم☺️☺️
راست میگی؟!!پس حتما باید با من دوست شی!بیا اینجا ها رو بهت نشون بدم
مگه اینجا ها رو بلدي؟
نه،اما حاال که دو تا شدیم میریم یاد میگیریم
دو تایی زدیم زیر خنده،داشتیم می خندیدیم که گیتام از در دانشگاه اومد تو البته اون موقع هنوز نمیشناختیمش . اومده بود »
و واستاده بود تو سالن و هی این ور رو نگاه می کرد ، مثل خود من تا چشمش به ما افتاد که داریم می خندیم ، اونم خندید و اومد جلومون و گفت
((!خوش به حالتون که دارین می خندین! منکه الان نزدیکه بزنم زیر گریه
دوباره ماها زدیم زیر خنده که اونم شروع کرد به خندیدن و با هم آشنا شدیم و سه تایی راه افتادیم که به قول ژاله فوضولی
کنیم و به همه جا سرك بکشیم
از در دانشکده اومدیم بیرون و پیچیدیم به سمت راست که
پر شمشاد بود یه خرده که
رفتیم که ژاله گفت بچه ها! اونجا رو!
راست می گفت ، یه محوطه بود که بین شمشادها محصور شده
بود وخیلی دنج و خلوت! چند تام نیمکت زیر درختا و شمشادا
که خیلی م ارتفاع داشت گذاشته بودن سه تایی رفتیم طرف اونجا و تا رسیدیم یه که خیلی م هول شده بود ،چندتا سرفه
کرد و از بغل ما با خجالت رد شد و رفت!سه تایی با تعجب داشتیم اونو نگاه می کردیم که از پشت شمشادا صداي یه دختر
اومد که گفت
!نمی شد حداقل چندتا سرفه بکنین بعد بیاین؟
سه تایی برگشتیم و نگاهش کردیم . صورتش ب د ك نبود. داشت سر و وضعش رو درست
می کرد. ژاله گفت
!!آخه خبر نداشتیم شما اینجا مشغول راز و نیازین
دختره که خنده ش گرفته بود گفت
گم شین! داشتم ازش چندتا سوال درباره ي دانشگاه می کردم
ژاله :حال فرصت شد که بهت جواب بده یا نه؟
همگی زدیم زیر خنده که دختره اومد جلو و گفت
اگه شما یه دقیقه دیرتر می رسیدین، ،آره!حاال که گذشت!اسم من مهنازه،شما هام سال اولی هستین؟